كيهان
«گام به گام درباره يك طرح» عنوان يادداشت روز روزنامه كيهان به قلم مهدي محمدي است كه در آن ميخوانيد:
بدون ترديد پرونده هستهاي ايران در حال ورود به دوراني جديد و اساسا متفاوت از گذشته است. آنچه طي هفتههاي اخير طرح گام به گام روسيه خوانده شده صرفا بيروني ترين جنبه اين تغيير فاز است والا آنچه واقعا در حال رخ دادن است، بسيار عميق تر از آن است كه صرفا در قالب اين يا آن پيشنهاد ديپلماتيك خاص قابل خلاصه سازي باشد.
از ماهها قبل روشن بودكه زمان يك تغيير فاز اساسي درباره مجموعه مناسبات ديپلماتيك شكل گرفته حول برنامه هستهاي ايران فرا رسيده است. بويژه در آمريكا، ظرف حدود دو سال گذشته اين ادبيات كه چارهاي جز زندگي با يك ايران هستهاي نيست به روشهاي بسيار متنوعي توسعه داده شده است. از يك منظر كساني استدلال ميكردند كه پس از 10 سال كشمكش ديگر وقت آن است كه غرب اين سخن ايران را كه ميگويد علاقهاي به ساخت سلاح هستهاي ندارد بپذيرد چرا كه اگر واقعا ايران قصد چنين كاري را داشت زماني به وسعت يك دهه كافي بود كه آن را به هر نحو ممكن انجام بدهد واگر اين كار را انجام نداده پس لابد واقعا قصد انجام آن را ندارد. و از منظر ديگر، كارآمدي راهبرد غرب براي متوقف كردن ايران يعني همان چيزي كه استراتژي دو مسيره فشار-مذاكره ناميده ميشود در اين دو سال عميقا به چالش كشيده شده است. اين راهبرد در مسير فشار مبتني بر تركيب گزينههاي تحريم، تهديد به درگيري نظامي، عمليات اطلاعاتي و تلاش براي ايجاد بي ثباتي داخلي در ايران بوده است. اين گزينهها در دو سال گذشته نه به طور مناسب ايجاد شدند، نه تركيب موفقي از آنها شكل گرفته و نه مجموعا توانستند تاثيري روي واقعيتهاي برنامه هستهاي ايران بگذارند به گونهاي كه نه روند پيشرفت اين برنامه مختل شده، نه ايران هدف گذاريهاي خود را تغيير داده و نه حتي از سرعت برنامه هستهاي ايران كاسته شده است.
در مسير مذاكره هم اين راهبرد هرگز بهاندازه كافي مبتكرانه و صادقانه نبوده است. اكنون تعداد طرفداران اين ايده بسيار زياد شده است كه ظاهرا آمريكا اصلا مايل به حل برنامه هستهاي ايران نيست چرا كه اصلا مشكلش برنامه هستهاي نيست و به خوبي ميداند كه كسي در ايران قصد ساخت سلاح هستهاي ندارد بلكه هدف اصلي آمريكا اعمال فشار براي تغيير رژيم در ايران است و لذا به حفظ بهانهاي مانند برنامه هستهاي براي تداوم اعمال فشار نياز دارد. همين مسئله باعث شد اعضاي گروه 6 عملا به دو دسته تقسيم شوند. دسته اول كشورهايي كه عقيده داشتند ميتوان به راه حلي رسيد كه در آن ايران سلاح نسازد و از حقوقش هم برخوردار باشند و دسته دوم آنها كه وجود هرگونه راه حلي در دورنما را انكار ميكردند.
منازعه ميان اين دو دسته درون گروه 6 تازه داشت بالا ميگرفت كه تحولات منطقه آغاز شد. در ساده ترين تحليل ممكن، اين تحولات به 3 نتيجه راهبردي منجر شد كه هر سه مستقيما بر موضوع هستهاي ايران اثر ميگذاشت. اول اينكه اين تحولات مجموعهاي از مشكلات ژئوپلتيكي بسيار حاد براي آمريكا و اسراييل ايجاد كرد كه باعث شد آنها ديگر حقيقتا قادر به حفظ موضع سنتي خود در اين باره كه مسئله هستهاي ايران «تهديد شماره يك» است نباشند. بنابر اين خود به خود از ميزان حساسيتها درباره برنامه هستهاي ايران كاسته شد. دوم، آمريكاييها دريافتند -بپذيرند يا نه- قدرت منطقهاي ايران روز به روز در حال فزوني است و نيروهايي در منطقه در حال به دست گرفتن سررشته امور هستند كه نزديكي فكري و پيوندهاي سازماني وثيق با ايران دارند. و سوم، متزلزل شدن موقعيت ديكتاتورهاي عربي منطقه آمريكا را به اين فكر انداخت كه ديگر از توان گذشته براي اعمال فشار به ايران برخوردار نخواهد بود.
اينجا بود كه به نظر ميرسد گروه هوادار مصالحه درون گروه 6 توانست حرف خود را به كرسي بنشاند و ايده روسيه محصول همين امر است. 5 نكته زير روشن ميكند كه مباني خفته در پس اين ايده چيست:
1- قلب ايده روسيه اين است كه راهبرد دو مسيره عليه ايران بايد كنار گذاشته شود. ديناميزم دروني راهبرد دومسيره اساسا بر اين پيش فرض مبتني بود كه ايران تحت فشار امتياز خواهد داد و مشكلي هم اگر هست در نوع و شدت فشارهاست. آمريكاييها بويژه از فتنه 88 به اين سو با قوت استدلال كردهاند كه اگر ميزان مناسبي از فشار با مشاركت تعداد مناسبي از كشورهاي جهان و در زمان مناسب بر ايران وارد شود حتما موضع ايران را تغيير خواهد داد. روسها استدلال ميكنند كه اين راهبرد امتحان خود را پس داده و ناكارآمدي آن روشن شده است. اولا روشن شده كه غرب به هيچ وجه قادر به توليد آن مقدار فشار كه ادعا ميكند بر ايران نيست. ثانيا هيچ نوعي از فشار وجود نخواهد داشت كه در طولاني مدت به طور اجماعي عليه ايران قابل اعمال باشد و ثانيا حتي اگر غرب بتواند آنگونه كه ادعا ميكند فشارهاي اقتصادي سنگين به ايران وارد كند، اين فشارها «رفتار هستهاي ايران» را عوض نخواهد كرد. روسها بر اين ايده تاكيد دارندكه موضوع ايران نهايتا از راه تعامل حل ميشود نه فشار و انزوا. از ديد روس ها، فشار و انزوا ميتواند ايران را تا حد بسيار دردناكي آزار بدهد ولي نميتواند محاسبه راهبردي ايران درباره برنامه هستهاي اش را عوض كند همچنان كه تا كنون نيز نكرده است. پس اگر هدف آمريكا تغيير دادن محاسبات راهبردي ايران درباره برنامه هستهاي اش باشد، ثابت شده است كه تحريم به اين هدف منجر نخواهد شد چرا كه محاسبات راهبردي ايران درباره برنامه هستهاي اش اساسا از مسائل اقتصادي تاثير نميپذيرد. بنابراين پيشنهاد روسها اين است كه به جاي تهديد به افزايش تحريم كه يك روش امتحان شده است، روي كاهش تحريمها تمركز شود.
2- مسئله بعدي به تحولات منطقه مربوط است. در اين باره هيچ ترديدي نيست كه اگر اين تحولات رخ نداده بود ايده گام به گام به ايران پيشنهاد نميشد. نكته كليدي در اينجا اين است كه آمريكاييها بوضوح دريافتهاند كه در ميان مدت بايد حدي از برتري ژئوپلتيكي ايران در منطقه را بپذيرند و از اين هم كه مسائل منطقهاي به دستور كار مذاكرات با ايران اضافه شود گريزي نيست. ضمن اينكه درباره آينده منطقه بوضوح ميان روسيه و آمريكا هم اختلاف ديد و هم اختلاف منافع وجود دارد. روسها عقيده دارند كه كاهش قدرت آمريكا در خاورميانه امكان مانور بيشتري به آنها خواهد داد كه البته اين جز از طريق شراكت با ايران ممكن نيست.
ملت ما
«نقش اقتصاد در محيط مليما» عنوان سرمقاله امروز روزنامه ملت ما به قلم محمد خوش چهره است که در آن می خوانید:
محيط ملي هر كشور با شاخص حوزههاي اقتصادي، اجتماعي، سياسي و بعضا امنيتي مورد مطالعه قرار ميگيرد و تحليل محتوايي هم بر مبناي شاخصهاي هر حوزه انجام ميشود. معمولا در حوزه سياسي و در محيط ملي بحث مشاركت و شاخص تبيين حضور مردم در عرصه ملي حائز اهميت است كه امروزه به عنوان سرمايه اجتماعي و در ادبيات انقلاب با نام سرمايه ملت از آن ياد ميشود.
بر اين اصل ميزان مشاركت متاثر از شاخصهاي بنيادي اعتماد و باور است كه بحث ضرايبي كه نشاط و شادابي سياسي را نشان ميدهد و شاخصهاي مقابل آن يعني بيتفاوتي و ياس كه تبلور آن در عدم مشاركت است را ميتوان در شاخص تكميلي رفتار زمامداران و فعالان سياسي جستوجو كرد. در حوزه اقتصاد بررسي ظرفيت، توان و ميزان توليد با شاخص جهاني نرخ رشد اقتصادي نشان داده ميشود كه مبين شكوفايي يا عدم رشد اقتصادي است.
توليد ناخالص ملي دربردارنده متغيرهاي كلان اقتصادي است كه هم اثرگذار است و هم تاثيرپذير و با در نظر گرفتن شاخصهاي اشتغال، بيكاري، توزيع درآمد و تورم ميتوان به محيط اقتصادي پي ببريم يعني نوع توزيع ثروت، درآمد، فقر و عوامل فقرزدايي. به همين ترتيب شاخص حوزه اجتماعي است كه شباهت زيادي با حوزههاي سياسي دارد و به عنوان مثال ميتوان از مشاركت حضور در كاركردهاي اجتماعي، هنجارها، هنجارپذيريها و در مقابل هنجارشكنيها در اين زمينه نام برد همچنين بزهكاري، جرم و شقوق مختلف آن، اعتياد و مصرف مخدرها، ميزان سرقت و پراكندگي آن، نام برد كه مبين رفتارهاي ضدهنجار يك جامعه است.
با توجه به اينكه محور تغيير را بايد در مسائل اقتصادي جستوجو كرد، تاثيرعوامل درونزا و برونزا در اين مبحث بسيار است كه از يكسو كاركردهاي دنياي سلطه را در پي داشته و در كنار آن نوسانات، غفلتها، سوءتعبيرها و اتخاذ تصميمهاي غلط را در اين حوزه شاهد بودهايم كه در نهايت با كاهش نرخ رشد اقتصادي قابل بررسي است.
بر اين اساس تلاش قواي مقننه و مجريه براي هدفگذاري صورت گرفته در اين حوزهها در جهت دستيابي به نرخ رشد 8 درصد بر مبناي سياستهاي ابلاغي در برنامه پنجم كه بودجه سال 90 را در پي ميگيرد، نتيجه مثبتي نداشته و آنچه را كه نمود عيني پيدا كرده معرف شكاف معنيدارنرخ رشد نسبت به هدفگذاريهاي انجام شده است تا جايي كه عددي بين نيم تا 3درصد را مطرح ميكند كه اين امر منعكسكننده ضريب بيكاري و تورم در جامعه است.
بر مبناي آمار اعلام شده از سوي مسئولان شاخص تورم 20 درصد تعيين شده است كه اگر اين مسئله را با آمار ارايه شده از سوي صاحبنظران در مراكز موازي مدنظر قرار دهيم، در شرايط ركود ضمني كنوني اين عدد براي شاخص تورم قابل تامل است. از سوي ديگر با توجه به اهميت اطلاق نامگذاري سال جهاد اقتصادي در راستاي سياستهاي نظام و بيانات رهبري و با عنايت به بخش جهاد و بهكارگيري آهنگ جهاد كه وجه الهي آن مورد نظر است،
خراسان
«قرآن در زندگي ما جاري نيست!» عنوان سرمقاله روزنامه خراسان به قلم کورش شجاعي است كه در آن ميخوانيد:
آيا هنوز وقت آن نرسيده است که هر يک از ما خود را در محکمه لااقل وجدان خود به محاکمه بکشانيم و عادلانه و منصفانه از خود بپرسيم با کلام خدا، کتاب نور، کتاب هدايت، کتاب شفا، کتاب ذکر مبارک و با کتاب حيات و زندگي چه کرديم و چگونه رفتار کرديم؟
ما با کتاب هستي و اين جلوه نازل شده لوح محفوظ اله چه کرديم، ما با قرآن چه کرديم، به ديگران کاري نداريم، هر يک از ما مسلمانان ايراني با اين ذخيره و هديه و لطف خاص اله چه کرديم؟
بسيار سخت و تاسف بار است اما واقعيت دارد که برخي کتابهاي داستاني و تخيلي فرنگي و بيگانه با فرهنگ ما در جمهوري اسلامي چند بار تجديد چاپ شد و برخي از ما آنها را به خورد فرزندانمان داديم، اما دريغ از اين که يک بار کلام وحي را دوره کنيم، بسياري از ما حتي قدر قاريان و قرآن شناسان و معلمان و مفسران قرآن را نشناخته ايم، در صورتي که اينان بهترينها هستند براي الگو شدن و مرجع شدن در جامعه.
صد دريغ و هزاران افسوس نه در خانواده ها، نه در مدارس و دانشگاهها و نه در محيط جامعه برنامه و تلاشي بايسته انجام شده است که آحاد اين ملت مسلمان از دوران کودکي لااقل با روخواني و روان خواني کتاب خدا آشنا شوند، تاثيرپذيري از آثار بي بديل تربيتي و اعتقادي و فکري و رفتاري در همه شئون فکري و ذهني و رفتاري و اجتماعي زندگي و انس با قرآن طلبمان باشد!
آري حتي روخواني و روان خواني کتاب خدا را وظيفه جدي خود ندانسته ايم چه رسد به تامل و تدبر و جاري کردن قرآن در زندگي مان!
نه تنها خانواده ها، سيستم آموزش و پرورش، دانشگاه ها، رسانهها بلکه حتي حوزههاي علميه و حتي مجموعه نظام هم اعم از قواي سه گانه و مجموعه سازمانها و نهادها تاکنون برنامهاي بايسته، راهبردي، منظم و کارآمد براي ترويج قرآن و فرهنگ قرآني و انس مردم با قرآن تدوين نکردهاند. اگر کساني اين ادعاي نگارنده را قبول ندارند، يک آمار ساده از تعداد دانش آموزان، دانشجويان، کارمندان، کارگران و حتي برخي طلاب حوزههاي علميه تهيه کنند و به اين سوال پاسخ دهند چند درصد اين عزيزان توان تلاوت ساده اما صحيح قرآن را دارند؟ تدبر و تامل و انس با قرآن پيشکش!
انصاف نيست کارهاي بزرگ و ارزشمندي که توسط مجموعههاي گوناگون براي بسط و ترويج قرآن و فرهنگ قرآني در کشور انجام شده است را ناديده بگيريم اما قرآن بزرگ و بلند جايگاه کجا و کارهاي انجام شده کجا؟
صادقانه از خود بپرسيم چقدر با قرآن آشنا هستيم؟ چقدر قرآن را دوست داريم؟ چقدر با قرآن مانوس هستيم؟ قرآن در کجاي زندگي ما جاري است؟ آيا انديشه و افکار ما بر اساس آموزههاي قرآني شکل گرفته است؟ آيا قرآني ميانديشيم؟ قرآني سخن ميگوييم؟ آيا گفتار و رفتار خود را بر اساس آموزههاي قرآني تنظيم ميکنيم؟ تربيت هر يک از ما با تربيت قرآني چه نسبتي دارد؟
از خود ميپرسم آيا من که قلم در دستم امانت است، من روزنامه نگار و نويسنده مسلمان، قرآني ميانديشم و پس آن گاه قلم به دست ميگيرم و مينويسم؟ آيا خدا را، خداي قرآن را بر کلمه، کلمه بلکه بر حرف حرف نوشته هايم ناظر ميدانم؟
از شما ميپرسم آقاي مسئول در هر ردهاي در جمهوري اسلامي آيا همه شما بر اساس آموزههاي قرآني ميانديشيد، برنامه ريزي ميکنيد، تصميم ميگيريد و اجرا ميکنيد؟ آيا حرفها و موضع گيريهاي همه شما بر اساس اخلاق و تربيت قرآني است؟
گمان من اين است که اين طور نيست وگرنه اين همه کج پنداري، بداخلاقي و بدرفتاري در جامعه اسلامي وجود نداشت؟
برادران و خواهران قانون گذارم، آيا همه شما به تمامت به هنگام وضع قوانين، قرآن را و آموزههاي کتاب خدا را آن چنان که بايد و در حد توان خود نصب العين خود قرار ميدهيد يا گاه منافع و مصالح گروه و جناحي و... در وضع قوانين و راي دادن و قيام و قعودها تاثيرگذار است؟
جمهوري اسلامي
«جنگ نرم از درون» عنوان سرمقاله روزنامه جمهوري اسلامي است كه در آن ميخوانيد:
سالهاي متمادي است كه از تهاجم فرهنگي دشمنان انقلاب اسلامي به ملت ايران سخن گفته ميشود و به درستي بر ضرورت مقابله با اين تهاجم تأكيد ميگردد. هر چند خطر اين تهاجم را نميتوان انكار كرد، لكن واقعيت مهمتر و خطرناكتر اينست كه درست به موازات همين تهاجم سنگين بيروني، در داخل نيز اصول و ارزشها و آرمانهاي انقلابي و ديني و اخلاقي ما بشدت مورد تهاجم است و متأسفانه نسبت به اين جنگ نرم كه از درون است غفلت ميشود و يا تغافل صورت ميگيرد.
تفاوت تهاجم از بيرون با تهاجم دروني اينست كه اولي با بودجه دشمن صورت ميگيرد ولي دومي بودجه ملت را ميبلعد و آن را به گلوله توپ تبديل ميكند و جبهه خودي را هدف قرار ميدهد. تهاجم بيروني از راه دور است و كم اثر ولي تهاجم دروني از نزديك است و مؤثرتر. آنان كه از بيرون حمله ميكنند برچسب مخصوص دشمن را بر چهره دارند و در برابر آنها عكس العملهائي وجود دارد ولي مهاجمان دروني با نقاب دوست به صحنه ميآيند و به جاي آنكه عكسالعملي را برانگيزند حتي در بسياري موارد از آنها استقبال هم ميشود...
نتيجه آنكه تا تكليف خود را با جنگ نرم از درون روشن نكنيم، مبارزه با تهاجم فرهنگي به جائي نخواهد رسيد. حتي اگر دشمنان خارجي ما تهاجم فرهنگي را متوقف كنند و ديگر در اين جبهه كاري به ما نداشته باشند، همين جنگ نرم دروني براي از پا در آوردن ما كافي است.
سادهترين نمونه، همين تلويزيون خودمان كه قرار است "سيماي جمهوري اسلامي" باشد. از يازده ماه سال كه بگذريم و فقط بر ماه مبارك رمضان متمركز شويم كه تلويزيون هم سعي ميكند رنگ مذهبي به خود بگيرد و مردم را به خدا نزديك كند، چنان تصويري از اسلام در برابر چشمان مردم به نمايش در ميآورد و جان مردم را پر ميكند كه نه در كتابهاي فقه و اعتقادي خواندهاند و نه در سيره عملي پدران و مادران و آباء و اجداد خود ديدهاند "ماسمعنا بهذا في آبائنا الأولين".
از يكساعت به مغرب مانده مجموعههاي تلويزيوني شروع ميشوند و با تقسيم كار مهندسي شده و دقيقي كه ميان چند شبكه صورت گرفته تقريباً بيوقفه تا ساعت 5/12 شب ادامه دارند. البته براي آنكه مردم در روزهاي ماه مبارك رمضان و با دهان روزه نيز از فيوضات اين مجموعهها بيبهره نباشند، تكرار اين مجموعهها در ساعات مختلف روز هم پخش ميشوند. اين اقدام، به ويژه برنامه ريزي دقيقي كه براي شبها شده، تمام وقت مفيد مردم را پر ميكند و آنها را پاي تلويزيون مينشاند و از رفتن به مسجد و مجالس مذهبي باز ميدارد. اگر بخواهيم از همين يك فقره، كه هنوز مربوط به قالب و شكل ماجراست، نتيجهاي به دست بياوريم اينست كه مردم ايران انقلابشان را از مسجد آغاز كردند و پايگاه دفاع مقدس نيز مسجد بود و به همين دليل همواره بايد تلاش كنيم مساجد كه به فرموده امام خميني رضوانالله تعالي عليه سنگر هستند، پر باشند، اما ما تلاش ميكنيم اين سنگرها را خالي كنيم و مردم را به ويژه جوانان را از امتيازات فراواني كه حضور در مساجد دارد محروم نمائيم. آيا بزرگان نظام جمهوري اسلامي خبر دارند كه بسياري از مساجد در اين ماه فقط به برگزاري نماز مغرب و عشا اكتفا ميكنند و مجالس وعظشان را تعطيل كردهاند؟ آيا خبر دارند كه بقيه مساجد هم از جوانان در شبهاي ماه مبارك رمضان خالي هستند؟
مسئولان تلويزيون به خود غره نشوند كه اين هنر و كارداني ماست كه توانسته مردم را پاي تلويزيون ميخكوب كند و اينهمه مخاطب جلب و جذب نمايد. اين هنر را هر كس كه اين جعبه جادوئي را در اختيار داشته باشد، دارد حتي رابرت مرداخ و ايرانيهاي لوس آنجلس نشين و عربهاي بيبندو بار و شبكههاي متعدد لائيكها در تركيه. تفاوت اينست كه رابرت مرداخ با فارسي وان و آنهاي ديگر با رقص و آوازهاي زنهاي هر جائي، افراد بيبندو بار را به پاي تلويزيونهايشان مينشانند و شما مذهبيها را با اشباح و ارواح نباتي و حيواني و حيلههاي شيطان و عشقهاي مثلثي و مربعي سرگرم ميكنند. نگراني عميق اينست كه شما، بدون آنكه بخواهيد، با اين كارهايتان مذاق همين مذهبي را تغيير بدهيد و به تدريج آنها را به پاي تلويزيونهاي ماهوارهاي بكشانيد. شما چنين قصدي نداريد ولي آنها درصدد هستند كه از ميان مشتريان امروز شما براي فردايشان سربازگيري كنند.
مجموعههاي تلويزيوني سيماي جمهوري اسلامي در سالهاي گذشته به عشقهاي زميني انفرادي قانع بودند و هر كاري ميخواستند در همين چارچوب انجام ميدادند، اما امسال اين عشقهاي زميني، مثلثي و مربعي شدهاند و كار به جائي رسيده كه حتي دوستيهاي دختران و پسران نامحرم و معاشرتهاي حرام آنها به ارواح نباتي و حيواني هم سرايت كرده است! در يك مجموعه تلويزيوني ماه رمضاني، سه دختر و زن عاشق سينه چاك يك مرد ميشوند و براي تصاحب او به آب و آتش ميزنند و در يكي ديگر از اين مجموعهها دختر چادري يك حاجي متدين و خوشنام و آبرومند آنچنان عاشق يك جوان شياد ميشود كه حاضر است چادرش را دور بياندازد و در برابر پدرش بايستد و همه معيارها و اصول و ارزشها را ناديده بگيرد و با كهنه خواندن افكار پدر و به استناد تغيير كردن زمانه، خود را تسليم آن جوان شياد كند. تأسفبارتر اينكه آن پدر متدين نيز همواره با عصبانيت و رفتارهاي بيمنطق خود به اين ماجرا دامن ميزند و حتي يكبار هم برخورد منطقي نميكند.
رسالت
«عبرتهاي کودتاي 28 مرداد» عنوان سرمقاله روزنامه رسالت به قلم صالح اسكندري است كه در آن ميخوانيد:
اشاره:ديروز سالروز کودتاي آمريکايي- انگليسي 28 مرداد 1332 بود. 58 سال پيش در چنين روزي ميراث نهضت ملي شدن صنعت نفت زير "چکمه" كرميت روزولت آمريکايي و كريستوفر وودهاس انگليسي قرار گرفت و ماحصل خون دلهاي ملت يک شبه به تاراج استعماررفت. شکست نهضت ملي شدن صنعت نفت اما حاوي عبرتهاي زيادي است که در اين وجيزه به بخشي از آنها خواهيم پرداخت.
1- حداقل در يک صد و اندي سال اخير مردم ايران سه نهضت يا جنبش (movement) بزرگ را پشت سر گذاشتهاند. نهضت معمولا به مجموعه تلاشهاي فکري و سياسي ريشه دار و دراز مدتي اطلاق ميشود که ضمن صورتبندي يک حرکت فراگيراين پتانسيل را دارد تا به تحولات بنيادين اقتصادي، سياسي، فرهنگي و اجتماعي منجر شود و در عين حال ممکن است به شکست بينجامد. بر اساس اين تعريف جامعه ايران در يک قرن گذشته شاهد سه نهضت مشروطه خواهي، ملي شدن صنعت نفت و نهضت امام خميني(ره) بوده که البته تنها در مورد آخر منته به انقلاب اسلامي ايران گشت. مشروطه سرکهاي بود که در نهايت شراب شد و ملي شدن صنعت نفت نيز در ميانه راه ناکام ماند. نهضت امام خميني(ره) اما منجر به انقلاب اسلامي ايران شد و امروز پس از گذشت 32 سال از پيروزي هنوز گفتمان انقلاب زنده است. البته برخي هر سه حرکت را در يک الگوي کلان تاريخي تحت عنوان مقاطع مختلف نهضت ضد استبدادي و ضد استعماري تحليل و تبيين ميکنند که نسخه متکامل يعني انقلاب اسلامي ايران بر تجارب و دستاوردهاي اين سه نهضت استوار است. از اين رو اين دسته معتقدند فرمول تلاشي و فروپاشي هر سه نهضت از يک کانون نشات ميگيرد و در دورههاي مختلف به شيوههاي متفاوتي فعال ميشود. در اين فرمول تلاشي فعال کردن شکافهاي اجتماعي بين سنت و مدرنيته، دين و سياست، اقوام و مذاهب، ملي و مذهبي، روحاني و مکلا و... همواره صبغه پر رنگي داشته است. به هر حال آسيب شناسي نهضتهاي صد ساله اخير ايران مسبوق به فهم تئوريک از شکافهايي است که به مجاري اصلي نفوذ و دخالت بيگانگان در مسائل داخلي ايران تبديل شدند و جنبشهاي مردمي را با ناکامي مواجه کردند. يکي از مهمترين اين آسيبها، شکاف بين رهبران نهضت و مردم بود که متاثر از عوامل مختلفي همچون قلب ماهيت اهداف نهضت، اختلافات رهبران، نا اميدي مردم و... شکل ميگرفت و زمينه شکست بطئي و مزمن يک جنبش مردمي را فراهم ميکرد. در قيام تنباکو، نهضت مشروطه وملي شدن صنعت نفت، مردم با هدايت رهبران نهضت دشمن را از در بيرون ميکردند اما پس از مدتي همان دشمن از پنجره باز ميگشت و بسترهاي تبديل هويت نهضت و شکست نهايي آن را تدارک ميديد.
2- در سالهاي 1953 و 1954 ميلادي با روي کار آمدن يک دولت جمهوريخواه در آمريکا و قد